لحظه هایم منجمد شده اند در زمستان تنهایی؛
اشک قندیل بسته بر مژگانم؛
کوهی از یخ انگار در سینه ام می تپد؛
چه زمستان بی بهاری حاکم است بر زندگی من!
اشک قندیل بسته بر مژگانم؛
کوهی از یخ انگار در سینه ام می تپد؛
چه زمستان بی بهاری حاکم است بر زندگی من!